جاریِ جاری!
مثل نسیم خواهم وزید در اطرافت، پریشان خواهم کرد خرمن گیسوانت را و لبریزت خواهم کرد از هوای بودنم.
مثل پروانه بدورت خواهم گشت، پر خواهم کشید بسویت و بال بال خواهم زد برای با تو بودنم.
مثل سایه ات همراهت خواهم شد، پا به پایت خواهم خرامید به هر سو و لحظه ای رهایت نخواهم کرد.
ولی....
نسیم پس از هر وزش خواهد رفت به دور دستها برای یافتن دشتهایی دورتر و وسیع تر!
هر پروانه شمعی روشن تر خواهد یافت برای خود سوزیش!
و هر روزی را شبی تاریک است و تاریکی پایان سایه هاست!
من هم همانند تمامی این ها خواهم رفت، چراکه پایی از برای یکجا ماندن ندارم،
می خرامم، می رقصم، می وزم و می روم.
همچون رود، جاری ِ جاری!
89/5/24
سپید