یک مشت مزخرفات...

همه تفکرات، توهمات، احساسات و کلا مزخرفاتی که توی فکرم و دلم وول می خوره...

۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

سکوتم از رضایت نیست...



می گم: آخه دوستم داشت....

می گه: دوستم"داشت" رو خوب اومدی. خودت داری از فعل ماضی استفاده می کنی! "داشت" و نمی گی که "داره"! اگر به جای دوستم "داشت" می گفتی دوستم "داره" الان کنارت بود.

می خوام که چیزی برای توجیه بگم، ولی هیچ حرف موجهی برای گفتن ندارم،
فقط سکوت می کنم، سکوتی نه از سر رضایت.

90/3/1
سپید


۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۴, چهارشنبه

فقط یک هفته!!!



پرسید: بعد از رفتنش چقدر غصه خوردی؟
گفتم: یک هفته!
گفت: فقط یک هفته؟؟؟
گفتم: یکی از خوبیهای من اینه که اجازه نمی دم مسائل خیلی رو من تاثیر بزارن و باعث بشن که بد بگذره!!! دفعه دیگه حتی کمتر از یک هفته هم خواهد بون!
گفت: حالا کی خواست....
انگشتم رو گذاشتم روی لباش و گفتم: Shhh!!! هیچی نگو...


90/2/14
سپید