برزخ
سردم این روزها سرد وو یخ زده و بی تفاوت،
بی تفاوت به تمامی بودن ها و همه رفتن ها و نبودن ها،
بی هیچ احساس دل تنگی از نبودن ها و دوری ها
و هیچ تپش قلبی از سر شوق برای دیدارها!
بی تفاوت و خاموش همچون سنگ
و قلبی که نه به درد در می آید و نه می شکند از هیچ چیزی و نه حتی
دیگر هیچ اتفاقی سر ذوقش می آورد.
نه دوست می دارد و نه می خواهد که دوست داشته شود!
نه جهنم نه بهشتم! چنین است سرشتم!
92/5/7
سپیده