یک مشت مزخرفات...

همه تفکرات، توهمات، احساسات و کلا مزخرفاتی که توی فکرم و دلم وول می خوره...

۱۳۹۰ بهمن ۱۹, چهارشنبه

تو هم فراموش می شوی...


روزی تو هم فراموش می شوی، 
همانگونه که فراموش شدند تمامی دیگرانی که روزگاری می پنداشتم بزگترین و بیشترینند
وفراموش شدند!
و در آن روز بی هیچ واهمه و لرزش دلی،
با صدایی رسا و قوی نامت برزبان خواهم راند و سخن خواهم گفت از احساسی که روزگاری نسبت به تو داشتم و :"خیال" میکردم که نامش عشق و یا حتی دوست داشتن است.
و هیچ نبود جز "شاید" کمی عادت زیرا که فراموش شد،
همانگونه که فراموش شدند!


فراموش می شوی...جان می فرسایی و فراموش میشوی،
همانند دیگرانی که پیش از تو جانم را فرسادند و فراموش شدند!


90/11/18
سپیده

۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

27 سالگی


دخترک دیگه خانومی شده واسه خودش
دخترک بزرگ شده
دیگه 27 ساله شه
خیلی سنجیده تر و سنگین تر و با وقار تر رفتار می کنه
چون دیگه خیلی بزرگ شده
دیگه 27 ساله شه
ولی با همه اینا هنوزم همون خرابکاریهای 18 سالگیشو داره
هنوزم عاشق اینه که روی جدول راه بره
و هنوز هم با یه بسته پاستیل خر می شه
وخیلی چیزای دیگه که همشون یادگار از دوران 18 سالگیشه
ولی  اون ته ته های دلش دیگه حس یه دختر بچه نیست
حس یه خانوم 27 ساله س که ...


90/11/16
سپیده