...
نگران هيچكس نيستم
حتي،
تو كه چمدانت را بستهاي.
ديگر ميدانم
خورشيد،
براي هميشه غروب نميكند.
و سنجابها
تنها براي پائين آمدن،
از درخت بالا مي روند.
* رسول يونان
ولي....
89/4/1
همه تفکرات، توهمات، احساسات و کلا مزخرفاتی که توی فکرم و دلم وول می خوره...
5 نظر:
در ۱ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۴۸, مهسا نعمت گفت...
نوشته های رسول یونان را دوست می دارم
در ۱ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۵۹, سما گفت...
من هنوز نگرانم ولي
در ۲ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۵۹, Rasool گفت...
جالبه! تا قبل از این حتی نمی دونستم که این طرف کی هست؟!
در ۳ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۱۳, ghazaleh گفت...
اینم برای اون دوستت ِ ! ء
>:D< عزیز دوست داشتنی ِ من :*
در ۳ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۱۴:۰۲, Unknown گفت...
مهسا: آره منم خیلی دوس دارم کاراشو
سما: نگران نباش عزیزم
رسول: پس چه خوب که من یه واسطه شدم واسه آشنایی
غزاله: گلی تو عزیزم:*
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی