خوشحال ِ خوشحال ِ خوشحالم /D:\
من، من ِ من
خوشحالم، خوشحالتر از هميشه
دلم تاپ تاپ مي زنه و از هيجان و ذوق زدگي در پوست خودم نمي گنجم
انقد خوشحالم كه حتي ديگه سركارخوابم نمياد و پر از انرژي ام تا اين چند ساعت باقي مونده رو بگذرونم
و هر لحظه چشمم روي ساعته، انگار كه من مي چرخونم عقربه هاب تنبلش رو،
خوشحالم، خوشحالتر از هميشه
دلم تاپ تاپ مي زنه و از هيجان و ذوق زدگي در پوست خودم نمي گنجم
انقد خوشحالم كه حتي ديگه سركارخوابم نمياد و پر از انرژي ام تا اين چند ساعت باقي مونده رو بگذرونم
و هر لحظه چشمم روي ساعته، انگار كه من مي چرخونم عقربه هاب تنبلش رو،
تا لحظه ديدار برسه.
لحظه ديدار نزديك است....
كمتر از 15 ساعت باقي مونده تا ديدن بهترين خاله و عزيزترين دختر خالهام بعد از دو سال دلتنگي
و يك هفته تا ديدار اردلان عزيزم كه 5 سال از آخرين ديدارمون گذشته و آخرين بار او هنوز يك پسر بچه شيطون بود
و من يك هفته ديگه مرد جواني را خواهم ديد!
وااااااااااااااااااااي كه چقدر خوشحالم و ذوق دارم!
دلم مي خواد داد بزنم و بگم كه:
خوووووووووووووووووووووووووووووووووشحالمممممممممممممممممم
تا همه شريك باشن در اين خوشحالي با من!
پ ن: همه پروازهاي ورودي KLM ساعت 12:40 منتظرتونم با يك آغوش باز
89/3/17
سپيد
5 نظر:
در ۱۷ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۴۳, matbuat گفت...
چه خوب
در ۱۷ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۳۷, نیلو مورچه گفت...
خوش به حالت !
خیلی ووقته آدما خوشحالم نکردن .. یه جورایی وابستگیم به هیشکی نیست و واسه همین از این لحظه های خوب ندارم ... غبطه می خورم !!
در ۱۷ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۰۷, مهسا نعمت گفت...
چی شده همه از سفر دارن میان؟! اون از خاله ی هومن، این از مامان بزرگ من و حالا هم فامیلای شما
به هر حال با خوشحالی شما همه خوشحالن خانوم
:X
در ۱۷ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲۰:۱۰, سما گفت...
آآآآآخ جوووون
خووووشحالم كه خوشحالي
خيلي خوووووووبه
:*********
در ۱۹ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۲۹, بهترين گفت...
گفتي دختر خالت چند سالشه :))
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی