یک مشت مزخرفات...

همه تفکرات، توهمات، احساسات و کلا مزخرفاتی که توی فکرم و دلم وول می خوره...

۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

درگیر!

از وقتی که یادم میاد، همیشه خودمو تو یکسری شرایط و موقعیت ها قرار دادم که هیچ وقت برای هیچ آدم عاقل و بالغی پیش نمیاد.
شاید بخاطر اینه که خیلی وقتها بخاطر خیلی ملاحظات مزخرف نمی تونم حرفی رو که باید بزنم رو بزنم و یه جوری حرفو می پیچونم که آخر سر مجبور به کاری بشم که نمی خوام.
شاید بخاطر اینه که برام سخته بکار بردن کلمه نه!
یا بخاطر اینه که به بقیه بیشتر از خودم اهمیت می دم وبیشتر به فکر بقیه ام تا خودم!( که خیلی وقتها هم نتیجه عکس داره)
هر دلیلی که می خواد داشته باشه، مقصر فقط خودمم و لا غیر!
و تا وقتی هم که این طور رفتار می کنم و طرز فکر و رفتارم اینه، اوضاع همینیه که هست!!!
تا طرز فکر و رفتارمو عوض نکردم حق غر زدن هم ندارم.
از همین حالا شروع می کنم به درست کردن همه چی با درست کردن خودم.

من می دونم که می تونم
8/1/89
سپید

4 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی