یک مشت مزخرفات...

همه تفکرات، توهمات، احساسات و کلا مزخرفاتی که توی فکرم و دلم وول می خوره...

۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

گفتگو...


گفت: تو چقدر دوست داری، خیلی هم خوب نیست که انقدر دوستات زیادن اینجوری وقت کمتری برای من می مونه!

 چیزی نگفتم...

و الان می گم: اتفاقا خیلی خوبه که من این همه دوست دارم، چون همین دوستا هستند که همه ی وقتی رو که تو از من گرفته بودی رو پر می کنند و باعث میشن که من خوشحال بمونم!

89/11/17
سپید

2 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی