یک مشت مزخرفات...

همه تفکرات، توهمات، احساسات و کلا مزخرفاتی که توی فکرم و دلم وول می خوره...

۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

خیابان!


یک خیابان با یک اسم ثابت و یک جای ثابت در نقشه شهر،
در یک ساعت معین!

و این بار چقدر متفاوت،

چون این بار ما  در دو لاین متفاوتیم، درست مقابل و روبروی هم!

89/11/5
سپید





۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

قد آغوش مني...


قدِ آغوش مني،
وقتي دستهايم را بدورت حلقه مي‌كنم نه بين دو دستم فاصله‌اي ايجاد مي‌شود و نه دستانم بيش از حد در يكديگر حلقه مي‌شوند،
نه زيادي نه كمي.

89/10/19
سپيد

۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

تلنگر


پاره ای اتفاقات هستند در روزهای زندگی که با تمام بدی و تلخی خود همانند تلنگری هستند برای بیشتر قدر دانستن همه خوبی های روزهایی که به ظاهر کاملا عادی و یکنواخت هستند
و تنها بعد گذراندن آن تلخی هاست که بیشتر می توان از این خوبی ها بیشترین لذت را برد!


گاهی اوقات بین همه این خوبی ها تلنگری کوچک لازم است که این روزهای خوب یکنواخت بنظر نرسند.


89/10/13
سپید